شعری از رسول یونان

سرزمین های دور زیباست.پراگ استانبول شانگهای آمستردام.

و تو مثل سرزمین های دور زیبایی..

 

جواب میده

خوب رفیق کافر شو که معجزه ببینی..

اوهوم

وقتی  کودک بودم زمین درست زیر پایم بود.حالا حتی شک میکنم که آسمان بالای سرم است...

تو چته؟؟؟!

لبهایت  آواز.دستهایت ترانه.

آشوب این تن را در دستگاه ببر.

یالا یالا رقص و شادی

سلام.آخه یعنی چی که هی میگی وبلاگت خوبه.قشنگه.بابا من که میگم گم شده دارم واقعا دارم.کمک مخواستم.داد زدم.کی شنید؟ها؟اصلا واسه چی اومدی توی خوشیهام که توی سردرگمیم بذاری بری؟یه خبر خوش:پیدا شد و باورت نمیشه که فقط ۴۷۹ قدم باهام فاصله داشت.

بر سر............

 

غرق میشوم در کبودی چشمانت.وقتی از این اتوبان چشم بسته رد میشود اندوه تو.

.

دستم به دلم نمیرسد

کاش روی بام خانه های شهر برف بود.کاش انتقام گرمای انگشتانت را بام شهر بگیرد.